گاهی هم کتابهایی را به پیشنهاد دوستانم میخوانم و شگفتزده میشوم، اما میدانم که اسمشان در یک کتابفروشی و بین انبوه کتابها، هیچوقت جذبم نمیکرد.
پیدا کردن اسم یک اثر آنقدر مهم است که بحث دربارهی آن را در کارگاه ادبیات ادامه بدهیم و نظر نویسندگان دیگری را هم در این زمینه بپرسیم.
«چهطور میتوانیم اسم خوبی برای اثرمان پیدا کنیم؟»
این پرسش را اینبار، با دو نویسندهی دیگر در میان میگذاریم، «مصطفی خرامان» که تازهترین رمانش «آرزوی سوم» نام دارد و «فهیمه محفوظ» که «ما نارنجک میجَویم» کتاب تازهاش است.
* * *
مصطفی خرامان:
اسم مثل کادو کردن یک هدیه
پروسهی انتخاب اسم هم کار سختی است و هم خیلی ذوق میخواهد. چون باید بتواند مخاطب را جذب کند و ربطی هم به داستان داشته باشد و همین است که کار را مشکل میکند و برای انتخاب محدودیت ایجاد میکند.
من برای پیدا کردن اسم کتاب «آرزوی سوم» اذیت نشدم، چون ماجرای کتاب هم با این اسم عجین است. اما در بسیاری از کتابهای دیگرم مشکل انتخاب اسم داشتهام و شاید ۱۰بار اسمشان را عوض کرده باشم. یکی از کتابهایی که انتخاب اسمش سخت بود رمان «دختران علیه دختران» بود. اول اسم «خوب، بد، زشت» را برایش انتخاب کردم که به داستان هم مربوط بود، اما ناشر گفت باید اسم کتاب را تغییر دهیم چون خیلی بزرگسالانه است و شاید برای نوجوانان جذاب نباشد. خیلی فکر کردیم تا این اسم را برایش انتخاب کردیم. اسمی که شاید اگر کسی کتاب را بخواند فکر کند به داستان ربطی ندارد، ولی اگر کمی دقت کند میبیند که با محتوای کتاب متناسب است. گاهی هم از من میپرسند و باید برایشان توضیح دهم.
بنابراین فکر میکنم انتخاب اسم برای همه کار سختی است. اما بعضیها همیشه میتوانند اسمهای خوبی انتخاب کنند. مرحوم قیصر امینپور در انتخاب اسم کتاب خیلی خوب عمل میکرد و من معمولاً با او مشورت میکردم. در اسم کتابهای خودش هم میبینید که موفق بود.
اسم کتاب باید در انتقال فضای آن هم به مخاطب کمک کند. مثلاً وقتی اسم «بازجویی خانوادهی قلندری» را برای اولینبار میشنوید چهچیزی به نظرتان میرسد؟ همانطور که به نظر میرسد، این کتاب دربارهی کسی است که دارد بازجویی میشود و در کنارش دربارهی زندگی و مشکلاتش میگوید. در اینجا اسم فضای داستان را منعکس کرده است. ولی بعضیها اسمی میگذارند که مخاطب را گمراه میکند و به او تصویری از کتاب و موضوعش نمیدهد. یا گاهی روی کتابی که موضوع علمی دارد، اسم داستانی می گذارند.
اسم اگر سادگیهایی داشته باشد که بتواند بهراحتی با مخاطب ارتباط برقرار کند موفقتر است. ممکن است اسم متفاوتی بسازیم و جذابیت هم داشته باشد و در اولین نگاه مخاطب را جذب کند، اما وقتی سراغش برود، ببیند ربطی به موضوع ندارد و تنها برای جذابیت این اسم را گذاشتهاند. درواقع مثل کادوپیچ کردن است که طرف را گمراه میکند. فکر کنید پیراهنی را در کارتون سماور کادو کنید! کسی از آن کادو انتظار پیراهن ندارد و اگر باز کند غافلگیر میشود.
به نوجوانها توصیه میکنم برای انتخاب اسم عجله نکنند. گاهی پیش میآید که میبینیم اسم کتاب یا داستانی خوب نیست و بعد از تورق یا خواندن کتاب میفهمیم که از توی داستان میشد اسم خوبی گیر آورد. پس عجله نکنید. داستانتان را بنویسید، شاید اثر خودش اسم خودش را بیاورد.
مصطفی خرامان برای نوجوانان منتشر کرده است:
آرزوی سوم، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
دختران علیه دختران، نشر افق
* * *
فهیمه محفوظ:
رها شویم تا خلق کنیم
گاهی اتفاقاتی همزمان برای نویسنده میافتد که به خلق یک جمله یا یک داستان میانجامد. جلوی تلویزیون نشسته بودم و برنامهی مستندی را نگاه میکردم. صمغها را میبردند تا با آن مواد نارنجک بسازند. فکر کردم عجب حماقتی! ما چیزهای زیبا را میدهیم تا چیز سختی از آن بسازیم. شروع کردم به اعتراض و نوعی دهن کجی به این کار مسخره و مثل هر آدمی چون خود را در تغییر وضعیت ناتوان دیدم شروع به رؤیابافی کردم. رؤیا نوعی فرار کردن است؛ از کادرها بیرون زدن و به فلشها بی اعتنا شدن. داستان با همین جملهی «ما نارنجک میجویم» در ذهنم جاری شد.
انتخاب اسم کار سختی نیست. برای من اکثراً اولین جملهای است که با آن به دنیای داستان وارد میشوم. البته قالب دستوری معین در هنر و ادبیات وجود ندارد و هر نویسندهای میتواند روش خود را اجرا کند و کار خودش را بکند. یک نفر از ته به داستان وارد میشود و یکی از سرش و یکی... اما در هر حال اسم اثر مهم است و اگر با مضمون ربطی نداشته باشد غالباً جاذبهی لازم را برای مخاطب همراه ندارد.
ما نویسندهها رندی خاص خود را داریم. همین که سوار بر اسب کلمات میشویم فریبکاریهایی نیز میکنیم و این بستگی به تیزی و تسلطی دارد که در این سواری داریم و شاید اینجاست که میتوانیم بزنیم به خال.
اگر ظرف لغات ما گشودهتر و پربارتر باشد، دنبال کلمات نمیگردیم و آنها را همواره در چنگ داریم. در هر حال اگر بتوانی سوار بر کلمات شوی و آنقدر فرز باشی که بتوانی حسها را که گاه مثل یک آه گریزپا و شکننده هستند شکار کنی، هم حرفت را میزنی و هم به ذات نوشتن دست مییابی. قلهنشینان ادبیات توانستهاند این کار را بکنند. شاید ما هم بتوانیم. در اینجا به هر روی مهمترین چیز در هر نوشتهای این است که چه میخواهی بگویی و از گفتن نترسی. اینکه دوست میدارم یا دوست نمیدارم؛ چیزی که حق هر انسانی است، پس حق هر نویسندهای نیز هست.
فهیمه محفوظ برای نوجوانان نوشته است:
ما نارنجک میجَویم، نشر قطره
چِهل تکه از حق لنگدرازی، نشر قطره